ملاقات

 یک روز که بچه های کل استان برای کلاس ماهیانه در ستاد مرکزی جمع بودند . یکی از بچه های سیرجان آمد به من گفت چند روز قبل یک ماموریت جالبی رفتیم  گفتم تعریف کن گفت فیلمش را با موبایلم گرفتم یک کم ببین تا برایت تعریف کنم و شرح ما وقع زین قرار که در یک مرغ داری در خارج از شهر آقای جوانی که مسول رسیدگی وآماده کرد ن دانه برای سالن اصلی مرغداری بود ناگهان بر اثر یک غفلت دستش را دستگاه نقاله آسیاب گیر می کند و دچار آسیب شدید وله شدگی می گردد طی اعلام از مرکز نزدیکترین کد جاده ای وارد محل حادثه میگردد ومصدوم با وضعیت شوک ناشی از درد خونریزی را می بینند .برای رها سازی از واحد هلال احمر کمک خواسته میشود ولی آنها نمی توانند کاری کنند زمان به سرعت میگذرد وتا آمدن نیروهای آتش نشانی احتمال از دست رفتن مصدوم هست که یکی از تکنسینها با تهیه یک دستگاه سنگ فرز (برش) اقدام به بریدن قاب دستگاه مکنند ودست آزاد میگردد وبلافاصله اقدامات در مانی ورساندن فرد مصدوم به بیمارستان وآماده اعزام به مرکز استان برای جراحی ترمیمی می گردد، با ابتکار وسرعت بچه ها دستی که باید قطع میشد با جراحی ظریف دست حفظ شد دوستم گفت در بخش ترمیمی است برویم ملاقاتش من هم از خدا خواسته که عکس العمل دو طرف را ببینم وقتی وارد اتاق شدیم و او را با نام کوچکش را صدا کردم وچشمش را باز کرد، اول کمی مضطرب شد وقتی به او گفتم این دوستم کسی است که تو را نجات داده با لحنی آرام گفت متشکرم وتمام احساسش را در نگاهش میتوانستی بخوانی .و وقتی اخبار در مورد آن مصدوم بوشهری که در شیراز با همین حادثه عمل شده بود گذارش با آب تابی را  نشان می دادند با خود گفتم ما چقدر مظلومیم که فقط او می داند که ما  بااو برای بندگانش عهد بستیمو نه با غیر.